مبارک باد
میلاد پیامبر وامام جعفر صادق مبارک باد
fguyr
میلاد پیامبر وامام جعفر صادق مبارک باد
fguyr
عاشق والیبال ومحمد موسویه
میدونید من خیلی باهاش دوست شدم
میدونید آجی منه
میدونید دیوانه وار همدیگر را دوست داریم
لطفا ضروریه
عکس های امیر ارسلان پسر دختر خاله ام خدایی ناز نیست؟؟
آدرس ایمیلم: nojvaniran2013@gmail.com
خدا جووونم میدونی چقدر دوستت دارم.
من کلا آدم نسبتا نسبتامومنی هستم. ن راهه..
نسبتا یعنی از اون مومن های خشک نیستم.بععله دیگه
آدرس جیمیل مربوط به وبلاگ: nojvaniran2013@gmail.com
شما می تونید دیدگاه های خودتون را به این آدرس ارسال کنید.
یعنی من عاشق والیبال وفوتبالم بد جور.
عاشق بازی هاش هستم مردونه وبا غیرت بازی
میکنه عاشق همین مردونگی وغیرت ایشون شدم .بدجور
به امید روزی که همه ی مردها مثل آقای غفور ممتاز
(باغیرت و...) بشوند.
شما چی مثل من هستید؟یا فقط من دیوانه ی فوتبال و
والیبالم؟؟؟
آهنگ وبلاگم عشق من را نسبت به والیبال را نشون میده.
کلاکسی نیست به من ایمیل بده؟
مردم از بس ایمیلم را چک کردم.
یک سری عکس جلب از غفوررررر نبینی ضرر کردی.
اندکی تامل
پوشش صحیحی نداشت!
سفارش کرد موقع خاک سپاریاش، لباس نسوز تنش کنند.
شاید نخوانده بود که قرآن را:
«نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ/ الَّتی تَطلِعُ عَلی الأَفْئِدَةِ»[همزه/۶و۷]
آتش فروزان خداست که برقلب وجان ها طلوع می کند.
وشایدهم نمیدانست نمی دانست که لباس نسوختنش باید ازجنس خدا باشد؛
«ولِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ»[اعراف/۲۶]
+به مد پوشآن عـــآلــمـ بگویـیـــد ،آخـــریـــن مـــــد کفـــن استـــــــــ..!!
ن بيست ساله ام ومسيحي هستم ودر يكي از بهترين دانشگاه هاي انگليس درس مي خوانم.
چند روزي بود كه ديگر نتوانستم راه بروم،نمي توانستم حركت كنم،اين حالت من چند روزي ادامه داشت تا اين كه مادرم مرا پيش دكتر برد.
دكتر به مادرم گفته بود:بايد بستري شوم. چند روزي بود كه در بيمارستان بودم اما هيچ خبري از بهبودي من نبود.
از مادرم پرسيدم:من كي مرخص ميشم؟
مادرم ساكت ماند.دوباره پرسيدم ،اما جوابي نشنيدم.
دقايقي گذشت كه ديدم دكتربه مادرم گفت:ببخشيد.
مادرم به سمت دكتر رفت و با دكتر صحبت كرد اما من متوجه نشدم كه دكتر به مادرم چه گفت
بنا براين صبركردم تا صحبت مادرم با دكتر تمام شود تا بپرسم دكتر به مادرم چه چيزي گفت.
خيلي صبركردم تامادرم بالاخره صحبتش بادكتر تمام شد.
وقتي مادرم برگشت تمام صورتش خيس بود.كم كم داشتم مي فهميدم دارد چه اتفاقي مي افتد اما
به روي خودم نياوردم وبه مادرم گفتم:دكتر چي گفت؟
مادرم طوري صورتش را پاك كرد كه من متوجه ي گريه ي او نشوم وبعد با لحني آرام گفت:چيز مهمي نگفت،نگران نباش.
من هم ديگر چيزي نپرسيدم وترجيح دادم از دكترم بپرسم.
وقت ملاقات تمام شد، مادرم هم از من خداحافظي كرد و رفت.
حدود ساعت پنچ ونيم عصر بود كه دكتر براي معاينه ي مجدد من به كنار تختم آمد، نگاهي به من كرد وچيزي نوشت.
از او پرسيدم:وضعيت من چطوره؟
دكترم گفت: هيچ مشكل خواصي نداري.
گفتم:پس چرا مادرم گريه مي كرد؟
دكتربدون اين كه جواب مرا بدهد رفت،همان موقع فهميدم كه ديگر بهبود پيدا نمي كنم.
خيلي دعا كردم،گريه كردم،ولي هيچ بهبودي در من حاصل نشد.
روز پنجم مارس بود كه مادرم مرا به خانه برد،هيچ كس حتي فكرش هم نمي كرد كه روزي من فلج شوم،برايم خيلي سخت بود با ويلچر به دانشگاه بروم وپس از چند هفته مجبور شدم كه يك ماه به دانشگاه نروم.
دوهفته اي گذشت،مادرم رفت تا دارو هايم را بخرد،من تنها در خانه روي ويلچر نشسته بودم وگريه مي كردم.
يك دفعه صداي در به گوشم خورد، ويلچرم را حركت دادم وبه سمت در رفتم،در را باز كردم.
مادرم نبود،تابه حال او را نديده بودم.
او آرام گفت:چرا گريه مي كني؟
نمي دانستم چه بگويم،زبانم بند آمده بود،ترسيده بودم.
اوگفت:از من نترس.
من با گفته ي او آرام شدم،اما چه ميگفتم.
همين كه در اين فكر بودم، ناگهان آن شخص از ديدم نا پديد شد.
از خانه بيرون رفتم واز دوستم كه داشت به خانه ي ما مي آمد پرسيدم:كسي كه اينجا اومده بود رو نديدي؟
دوستم با تعجب گفت:كي؟كسي كه اينجا نيومده بود.
من حسابي گيج شده بودم وداشتم فكر مي كردم كه دوستم گفت:حالت خوبه؟
گفتم:آره!
دوستم از من خدافظي كرد ومن با ويلچرم به خانه رفتم تا كمي كتاب بخوانم.
چيزي نگذشته بود كه مادرم در خانه را باز كرد و وارد خانه شد.
من تمام جريان را برايش تعريف كردم اما او حرف من را باور نكرد.
مادرم به من كمك كرد كه روي تخت بخوابم،مادرم كه رفت،دوباره همان مرد قد بلند آمد.
او دوباره از من پرسيد :چرا گريه مي كردي؟
من به او گفتم: پاهايم فلج شده وهيچ راهي براي درمان اين بيماري نيست.
او به من گفت:پاهايت را تكان بده.
من كه خيلي تعجب كرده بودم،گفتم:چي؟چطور؟
او باز هم حرفش راتكرار كرد:پاهايت راتكان بده.
من سعي كردم پاهايم را تكان دهم،اما نتوانستم،دوباره سعي كردم.
مثل يك معجزه بود! باورم نمي شد! من توانستم پايم راتكان دهم!
باتمام وجودم از آن مرد تشكر كردم وگفتم:من چه كاري مي توانم براي شما انجام بدم؟
-دين كاملي براي خودت انتخاب كن.
-كدوم دين كامل تره؟
-دين اسلام،اگر دينت، دين اسلام شود، مسلمان مي شوي.
-بايد چيكار كنم كه مسلمان شوم؟
-فقط بگو:« اشهد ان لا اله الّا الله، اشهد ان محمداً رسول الله، اشهد ان علیاً ولی الله.»
من هم آرام زمزمه مي كردم ومسلمان شدم وتمامي قواعد اسلام را از آن مرد پرسيدم.
از آن مرد پرسيدم: اسم شما چيست؟
اما جوابي نشنيدم ودوباره آن مرد ازديدم نا پديد شد.
فرداي آن روز مادرم خيلي خوشحال شد و اونيز مانند من مسلمان شد.
آن روز وقتي به دانشگاه رفتم، انگشت نماي تمام دانشجوها شده بودم،فقط بخاطر حجابم.
زماني كه مي خواستم به كلاس بروم ،در را به روي من بستند وبخاطر حجابم اخراج شدم .
روزي من تصميم گرفتم به يكي از كشور هاي اسلامي بروم و ادامه ي تحصيل دهم بنابراين با مادرم به ايران رفتيم ومن مشغول به ادامه ي تحصيل شدم.
روزي در تاكسي نشسته بودم وبه راديو گوش مي دادم كه داستاني شنيدم،آن زمان بود كه اشك من جاري شد و متوجه شدم آن مرد بزرگوار امام مهدي(عج) بود.
شاید هوای سرد بهانه ایست
تا تو با حجاب شوی! دردانه پروردگارت
شاید گاهی خدا دلش برایت تنگ می شود
هوای سرد مجبورت کرده با حجاب شوی!
ای کاش از نگاه نامحرم هم سردت میشد
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد می شی بر میگرده و نگات میکنه
بدون براش مهمی
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می افتی بر میگرده و با عجله می یاد
سمت تو بدون براش عزیزی
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی بر میگرده و نگات میکنه بدون
واسش قشنگی
اگه یکی رودیدی که وقتی داری گریه می کنی برمیگرده میاد باهات اشک
میریزه بدون دوست داره
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یه نفر دیگه حرف میزنی ترکت می کنه
بدون عاشقته
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری ترکش می کنی فقط سکوت می کنه
بدون دیوونته
اگه یکی رو دیدی که از نبودنت داغون شده
بدون که براش همه چی بودی
اگه یکی رو دیدی که یه روز از بی تو بودن می ناله
بدون که بدون تو می میره
اگه یکی رو دیدی که که بعد از رفتنت لباس سفید پوشیده
بدون که بدون تو مرده
اگه یه روز دیدیش که یه گوشه افتاده و یه پارچه سفید روش کشیدن بدون
واسه خاطر تو مرده
شعرزیبا البته ازنظرمن
من کویر خشک بودم
عشق تو باران من شد
دسته دسته از کویر خشک من نسرین برآمد
آسمان تیره بودم
خوشه خوشه از دل این آسمان پروین برآمد
تشنه بودم چشمه های عشق از چشم تو سر زد
در نگاه پر شرابت
شور دیدم
شعر دیدم
عشق دیدم
ناز دیدم
در بهار گلفشان عطرخیز پیکر تو
باغ دیدم. باغهای پر گل شیراز دیدم
ای ستاره.....
بی تو شب بودم
شبی تاریک و غم گین
نور لبخندت به جسم و جان من تابندگی داد
بی تو چوبی خشک بودم
بوسه هایت پر گلم کرد
ای مسیحا!
معجزت دلمرده ای را زندگی داد!!
من به مدت ۱۰ روز سفر بودم.
خدایا من بیزارم من ازتکرار بیزارم ازاین احساس یا’ئسی که تو را از یادم برده .بیزارم بیزارم
قابل توجه بعضی ها
سوالی:داشتی در قالب نظر بگو حتما جواب می دهم.
خوبید خدارا شکر.
من مسافرت هستم اصلا فرصت ندارم بیام وب همین.
نگار جون وبقیه ی افراد ببخشید.
جون هرکی دوست داری آهنگ
راتا
آخر گوش کن.
آهنگ وبلاگم چطوره خدایی؟
انصاف خفه ام کردی.
الهی کسی که نظر نده از محبت زیادی من خفه شه.
نظرت چیه؟
کلاًمن مُـــردم ازبس گفتم نـــــظرت
نظرت و....
به نام خدا
موافقی یا مخالف چرا؟ برایم در قالب نظر بگو باشه*
نظرت فراموش نشه*
تصاویر این بازیگر را مشاهده کنید.
مطلب...عکس های الناز شاکر دوست ادامه ی
همین* ساده است نه؟
ما به خود دیدنش.فهمیدنش درک کردن بلا هایی که به سرمان می آورد راسخت میگیرم.
نظرت؟